خاطره: بازدید از یک پروژه درحال اجرا. بخش۲

بانام و یاد خدا وبرای خدا
پندار نیک + گفتار نیک + کردار نیک = زندگی نیک

در بخش ۱  خاطره بازدید از یک پروژه در حال اجرا مطرح شد که در اوایل سال ۱۳۶۰ در جلسه مشترک کارفرما و مجری و دستگاه نظارت و مدیر عامل سازمان مسکن که مجری پروژه بزرگی از نیروی دریایی بودند، شرکت کرده بودم که مدیر عامل سازمان مسکن عوامل اجرایی اعم از پیمانکار، دستگاه نظارت و مدیریّت پروژه را به باد انتقاد گرفته و به نوعی به همه توهین کردند، از آنجاییکه در آن جلسه به خاطر احترام ایشان هیچ نوع اعتراضی نشد، من در اواخر جلسه شدیداً به ایشان اعتراض کردم، که برداشت ایشان از پروژه کاملاً غیر واقعی بوده و هیچ نوع خلافی هم اتفّاق نمی افتد. به دلیل اینکه صورت وضعیت ها را من تهیّه میکنم که هیچگونه سوء نیتی در کار ندارم و رسیدگی آنرا خود مدیر پروژه با دقّت کامل و بدون هیچگونه نظر خاصّی و با صداقت کامل انجام میدهند، که در همین بحث ها بود که ایشان اشاره ای به تیمسار حاضر در جلسه که ازنیروی دریایی بودند کردند و من حرفهایم را قطع کردم. ناگفته نماند که مدیر پروژه مهندس نسبتاً جوانی بودند که فوق العاده صادق و شریف و انسان به معنای واقعی بودند. که بعد ها خاطرم نمی آید به چه دلیل ایشان فوت کردند. و وقتی اطرافیان برای مراسم فوت ایشان به منزلش رفته بودند از سادگی زندگی ایشان همه تعجب کرده بودند.

در ضمن بعد ها به گوشم رسید که در سازمان مسکن پیچیده بود که فلانی ( یعنی من ) در آن جلسه حسابی حال مدیر عامل محترم را گرفت.

از آنجائیکه این سناریو در اغلب جلسات کار فرما و مشاور و پیمانکار با مختصری کم و کاست اتفاق می افتاد لذا کنجکاو بودم ببینم آیا این جریانات هنوز هم ادامه دارد یا نه؟

خوشبختانه روزی که من به دیدن پروژه در حال اجرا رفتم کارفرما و مشاور و پیمانکار جلسه مشترک داشتند، و مرا هم در آن جلسه شرکت دادند با اینکه من در اواسط جلسه به آنها پیوستم، حال و هوای جلسه را فوق العاده منطقی و بسیار دوستانه حس کردم. کاملاً مشخص بود که جلسه برای رفع و رجوع مشکلات پروژه تشکیل شده و تمام بحثها به صورت دوستانه و دلسوزانه نسبت به پروژه مطرح می شود. از این بابت  بسیار خوشحال شدم که از آن وضع اسفناک مطرح شده در بالا، در این پروژه خبری نیست. و همگی با دلسوزی کامل به پروژه می اندیشند. یا حداقل در آن لحظات اینطور احساس می شد. کمی مانده به اذان ظهر جلسه را برای نماز ترک کردم. (چون عادت دارم نمازم را درست سر موقع بخوانم و برای این مطلب هم از کسی و در هیچ شرایطی اجازه نمی گیرم) بعد از نماز که آنهم داستانی برای خود داشت با ناهار خوبی پذیرائی نمودند که این هم یکی از نکات مثبت این بازدید بود.

امّا داستان نماز از این قرار بود که من سراغ نمازخانه آن ساختمانی که جلسه در آنجا تشکیل شده بود گرفتم، مرا به اطاقی راهنمایی کردند. اطاق فوق العاده تاریک بود، من دنبال کلید برق گشتم و وقتی آنرا پیدا کردم و خواستم چراغ را روشن کنم متوجه شدم که روشن نمی شود. درست در همین گیر و دار بودم که یکی از نفرات آن اداره متوجّه من شدند و گفتند اگر دوست داشته باشید نماز جماعت در آن یکی ساختمان بر گذار می شود و من هم دارم به آنجا می روم. من هم در معیّت ایشان موفق شدم به نماز جماعت بپیوندم. موضوع جالبی که در نماز جماعت پیش آمد، این بود که امام جماعت در بین دو نماز شروع به آموزش اصول وضو نمودند: وقتی وضو می گیرید اگر در بین شستن یک دست با دست دیگر فاصله بیافتد وضو باطل است ولی اگر در یک منطقه خیلی گرمسیر وقتی یک دست را شستید تا بخواهید آن یکی دست را بشورید دست اوّل خشک شد اشکالی ندارد. در اینجای بحث با توجّه به اینکه امام جماعت فردی جوان و خوش قیافه بود و حالت روحانی داشت، من از ایشان پرسیدم وضو باطل می شود یعنی چه؟ ممکن است کمی توضیح بدهید. اصلاً منظور از وضو گرفتن چیست؟ آیا بهتر نیست بجای این حرفها فلسفه وضو و نماز مطرح شود. تا قشر جوان جامعه اینقدر از نماز دوری نکنند؟ در مقابل حرفهای من آن روحانی بر خورد خیلی مناسب و منطقی کردند. و گفتند که من در این زمینه فکر نکرده بودم و حتماً این مطلب را پیگیری می کنم.

موضوع بعدی که مدّ نظر من بود و میخواستم آگاهی داشته باشم، نوع اجرای پروژه و مراعات مشخصّات فنّی در اجرا بود.

( ادامه دارد)   

خاطره: بازدید از یک پروژه درحال اجرا. بخش 1
خاطره: بازدید از یک پروژه درحال اجرا. بخش3
Facebooktwitterlinkedinmail

  1 comment for “خاطره: بازدید از یک پروژه درحال اجرا. بخش۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *