خاطره تقسیم کار؛ بخش ۶؛ (پایانی)

بانام و یاد خدا و برای خدا

پندار نیک + گفتار نیک + کردار نیک = زندگی نیک

 

با توجّه به اینکه رفع خستگی و استراحت در بین کار و فعّالیت، از اهمیّت به سزائی برخوردار است، لذا در این مقاله به این مطلب می پردازیم؛

استراحت در بین کار:

در کتابهای روانشناسی در رابطه با خسته نکردن بیش از حد خود مطالب زیادی مطرح می گردد بخصوص آقای دیل کارنگی در این مورد تأکید زیادی دارند. من که در یکی از کتابهایش در دوران جوانی خود خوانده بودم. بار ها این مطلب را امتحان کرده ام، و نتیجه های خوبی هم از آن گرفته ام. به طور مثال:

در اوایل کارم که طبیعتاً جوانتر بودم سرپرستی اجرای ساختمانی را از طرف شرکتی به عهده داشتم، در آن پروژه با توجّه به اینکه اوایل کارم بود، و دوست داشتم بیشتر یاد بگیرم، لذا توجّه بیشتری به کار داشتم و دوست داشتم همه چیز را تجربه بکنم. و به همین ترتیب زیاد هم کار می کردم و عملاً شرح وظایف خودم را خودم برای خود تعریف کرده بودم، در این پروژه همه کاری انجام می دادم، به طور مثال اگر بنّائی یک روز غیبت می کرد، ان روز دنباله کار آن بنّا را خودم کار می کردم. و کلاً سعی می کردم اجرای همه کار ها را تجربه نمایم.

از آنجائیکه پیشرفت کار برایم خیلی اهمیّت داشت، لذا مقدار کارهای انجام شده و راندمان آنها برایم خیلی مهم بودند. من هر روز پس از تعطیلی کارگاه همه کارهای انجام شده آن روز را اندازه گیری می کردم، و همان شب در دفتر شرکت که یکی از اطاقهایش هم خوابگاهم بود، سطح و حجم و وزن کارهای انجام شده همان روز را محاسبه کرده و با روز های قبل مقایسه می کردم، اگر افتی در روند کار ملاحظه می کردم دنبال ریشه آن می گشتم. ناگفته نماند که کار هر کس را با کار خود آن شخص مقایسه میکردم. چون در هر کاری بازده آن کار، به مهارت و استاد آن کار بستگی دارد. به طور مثال در آجرکاری، هر بنّائی در چیدن یک دیوار آجری ۳۵ سانتیمتری در یک روز مقداری معادل قدرت کاری خود کار می کند، که خاص توانائی آن بنّا می باشد، و ممکن است بنّای دیگر  بیشتر و یا کمتر از آن کار کند، و دستمزد هر بنّائی هم به نسبت راندمان کارش تعیینمی گردد. بدین ترتیب در این پروژه من توانسته بودم میانگین کارکرد استاد کاران را در کارهای متفاوت ارز یابی نمایم.

کارها به همین منوال پیش می رفت تا اینکه به ماه مبارک رمضان رسیدیم، بر طبق روال کلّی، پروژه ها در ماه رمضان ساعت ناهار را حذف می کنند، و در مقابل یک ساعت از آخر کار را کم می کنند، در نتیجه کار یکسره انجام می گیرد. به همین ترتیب ما هم همین برنامه را داشتیم، در روز های اوّل متوجّه شدم که راندمان کار به طور قابل توجّهی پائین آمده است، و وقتی به این مسئله دقّت کردم متوجّه شدم که بعد از ظهر با اینکه همه مشغول کار هستند ، ولی عملاً کاری پیش نمی رود، در این وقت به یاد نوشته های آقای دیل کارنگی افتادم و متوجّه شدم که هشت نه ساعت کار مداوم به طور طبیعی خسته کننده می باشد، و طبیعی است که راندمان کار اینقدر پائین بیاید، لذا تصمیم گرفتم طبق معمول روز های عادی در ساعت ناهار ظهر کار را تعطیل نموده و همه کارکنان را موظّف به استراحت در آن ساعت بنمایم. در نتیجه همه را جمع کرده و به ابشان توضیح دادم که روزها ساعت ۱۲ ظهر طبق معمول، کار تعطیل می شود و شما موظّف هستید در همان سر کار خودتان استراحت نمائید، و هیچ کس خق ندارد به جز استراحت کردن کار دیگری انجام دهد، وشرط کردم؛  اگر کسی به غیر از استراحت کار دیگری انجام دهد، بدون استثنا جریمه اش می کنم حتّی خق ندارید نماز بخوانید، و این ساعت فقط برای استراحت می باشد. در آن روزگاران نماز و روزه خیلی جدّی تر از حالا بود و در آن کارگاه تقریباً قریب به اتفّاق همه روزه می گرفتند، و خود من هم روزه می گرفتم. در آن زمان من خیلی جوان بودم و بقیّه اکثراً سنّشان خیلی بیشتر از من بود. و احتمالاً اکثراً در دل خود به این تصمیم من خندیدند. و این حالت از قیافه های خیلی هایشان پیدا بود، ولی من به هیچ وجه بروی خود نیاوردم، اولیّن روز که خود من هم به استراحت پرداخته بودم، متوجّه شدم که خیلی ها به دنبال کارهای دیگری رفته اند، و استراحت نکرده اند، من هم طبق حرفی که زده بودم همه آنهارا جریمه کردم، و خیلی جدّی برخورد نموده و گفتم که من با کسی شوخی ندارم، این ساعت فقط برای استراحت کردن است و بس. چون با  وجود تعطیل کردن ساعت کار ظهر عصر ها هم یکساعت زود تر تعطیل می کردیم. نتیجه این کار برای خود من هم باور کردنی نبود، راندمان کار ما دقیقاً معادل روزهای عادی شد و حتّی در بعضی موارد از روزهای عادی هم بیشتر می شد. نا گفته نماند که جریمه هائی که کرده بودم در روز های بعد به عناوینی جبران کردم. البتّه بعد از آن جریمه ها بدون استثنا همه آن ساعت را استراحت می کردند، و به تدریج خودشان هم به منافع آن کار پی بردند، بخصوص از نظر جسمانی، و متوجّه شدند که بعد از ظهر ها چقدر راحت وسر حال هستند، و راحت تر کار میکنند.

پروژه ایکه مطرح شد قبل از پروژه ای بود که دراول خاطره ام به آن اشاره کردم. این پروژه دو دستگاه ساختمان بود که یکی مربوط به ایستگاه انتشارات و رادیو بود و دوّمی که ساختمان کوچک تری بود منزل مسکونی برای رئیس آن تشکیلات بود.

در این پروژه بورد که من متوجّه شدم که هر کاریکه انجام می پذیرد حتماً باید کنترل گردد، من نقشه ساختمان کوچک را پیاده کرده بودم، و قبل از اینکه پی کنی آنرا شروع بکنیم از ذهنم گذشت که بهتر است یک بار دیگر نقشه پیاده شده را کنترل نمایم. و وقتی این کار را انجام دادم، متوجّه شدم که چه اشتباه بزرگی مرتکب شده بودم، لذا بعد از آن هر جا نقشه ای را روی زمبن پیاده می کردم دقیقاً کنترل می نمودم. (پایان)  

خاطره تقسیم کار؛ بخش 5
فهرست مطالب؛ قسمت خاطره.
Facebooktwitterlinkedinmail

  1 comment for “خاطره تقسیم کار؛ بخش ۶؛ (پایانی)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *