خاطره همیاری با بهترین دوستم بخش ۲

با نام و یاد خدا و برای خدا
پندار نیک + گفتار نیک + کردار نیک = زندگی نیک

در قسمت یک مطرح کردم که این پروژه خاطرات جالبی برای من داشت؛ که به ترتیب مطرح می نمایم:

روز اوّلی که شریک دوستم بامن تماس گرفت و قرار گذاشتیم که به محل پروژه برویم و از نزدیک مسائل را بررسی نمائیم، طبق برنامه ای که تنظیم کرده بودیم، صبحی در مسیر محل پروژه که در شهر سمنان بود به یکدیگر بپیوندیم و با هم به سمنان برویم. آن روز  صبح اوّل وقت در محل موعود حاضر شده و سوار ماشین ایشان شدم. وقتی سوار ماشین شدم متوجّه شدم که دو نفر خانم در صندلی عقبی ماشین نشسته اند، یکی از خانم ها خیلی جوان بودند و خانم دیگر کمی مسن تر به نظر میرسیدند، با توجّه به اینکه همکار دوست من که پشت فرمان بودند؛ احتمالاً فرصتی پیدا نکردند آن خانم ها را به من معرّفی نمایند، ولی من حدس زدم که قاعدتاً بایستی یکی از خانم ها همسر ایشان باشند، و با توجّه به اینکه خانم کمی مسن تر بیشتر و صمیمانه تر با راننده که همان شریک دوست من و عملاً پیمانکار پروژه بودند صحبت میکرده و شوخی هم می کردند، حدس من این بود که این خانم همسر ایشان می باشند و خانم جوانتر هم احیاناً خواهر آن خانم می باشند. من در صندلی جلو ماشین نشسته بودم و طبیعتاً خانم ها را نمی دیدم. پس از مدّتی که از مسافرت ما گذشته بود آن خانم مسن تر که از قرار معلوم ذهن مرا خوانده بود و استنباط کرده بود که ممکن است من اشتباه کرده باشم، خودشان مطرح کردند که خانم جوان همسر آقای مهندس هستند و ایشان هم مادر همسرشان هستند. این مطلب برای من خیلی خاطره جالبی شد. بخصوص که بعد ها مادر خانم آقای مهندس آشنای همسر من در آمدند و ما رفت و آمد خانوادگی پیدا کردیم.

این آقای مهندس خانه جالبی در شهمیرزاد سمنان که منطقه خیلی زیبائی می باشد اجاره کرده بودند که حیاط نسبتاً بزرگی داشت و حسابی هم گل کاری شده بود و درمجموع زیبا بود، و هر موقع که به پروژه می رفت خانواده خود را هم باخودش به آنجا می برد. ناگفته نماند که خود پروژه در شهر شهمیرزاد نبود و در شهر دیگری از سمنان قرار داشت.

در اینجا بد نیست درباره زیبائی های شهمیر زاد و سایر مناطق زیبای ایران مطلبی داشته باشیم؛ کشور ایران یک کشور بسیار زیبا است، که به جرأت میتوان گفت گوشه ای از بهشت روی زمین است. به طوریکه تعریف می کنند وقتی ارتش عرب ایران را فتح کردند، بعداً که خواستند لشگریان را برگردانند اکثر لشگریان حاضر به ترک ایران نشدند گفتند ما بر نمی گردیم چون بهشتی که برای ما به تعریف می کردید، بسیار شبیه همینجا است. در نتیجه ماندند و سیّد های امروزی را تشکیل دادند و قسمتی از نسل امروزی ایران را رقم زدند.

و اگر به زیبائی های مملکت خودمان از قبیل زیبائی های طبیعی  آبشارها، کوهها، جنگل ها و مناظر زیبای طبیعی که در اقصی نقاط کشور وجود دارند توجّه کنیم، متوجه می شویم که چقدر جاهای دیدنی و تماشائی داریم. (ادامه دارد)

خاطره رسیدگی به یک صورت وضعیّت قطعی 5
خاطره همیاری با بهترین دوستم بخش 3
Facebooktwitterlinkedinmail

  1 comment for “خاطره همیاری با بهترین دوستم بخش ۲

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *