با نام و یاد خدا و برای خدا
پندار نیک + گفتار نیک + کردار نیک = زندگی نیک
دریکی از دهکده های خوش آب و هوا و با طراوت آذربایجان شرقی که دارای قنات های نسبتاً پرآبی می باشد دو رشته قناتی وجود دارد که این دو رشته قنات در موازی هم ایجاد شده اند وبه نوعی رقیب هم می باشند و مالکین آنهاهم به نوعی رقابت شدیدی بایک دیگر داشتند .
دو قنات وقتی به موازات هم و در یک امتداد کشیده شده باشند قوانینی دارد که بایستی مراعات شود و اگر آن قوانین مراعات نشود یکی آب آن دیگری را جذب کرده و باعث خشگ شدن آن می شود از جمله آن قوانین یکی این است که کف آبرو هردو قنات دریک سطح بوده باشد و قانون دیگرشان این است که فاصله دو قنات از همدیگر اقلاً پنجاه متر باشد .
یکی از قنات ها که پر آب تر هم بود و مالکین قدرتمند و سیاست بازتری هم داشت آب آن یکی قنات را جذب می کرد و باعث خشگ شدن آن می شد و هرچه قنات دومی باهزینه سنگینی از مبداُ قنات آن راحفاری کرده پیش می برده و مقداری آب می آورد مالکان قنات اوّلی هم پیش روی می کردند و نمی گذاشتند آن قنات دارای آب باشد و هر چه مالکین قنات دوّمی به سازمان آب شکایت می کردند مالکین قنات اول باطرفند های متعدّدی ماجرا را به نفع خودشان تمام می کردند و مالکین قنات دوّمی دست شان به جائی بند نمی شد .
یک مزیّتی هم که قنات اوّلی داشت این بود که چاه های آن در قسمت بالائی تپّه قرار داشت و چاه های قنات دوّمی درقسمت پائین تپّه قرارگرفته بود در نتیجه در دید اول این طور تداعی می شد که کف چاه دوّمی پائین تر می باشد در صورتی که تراز کف چاه اوّلی پائین تر قرار داشت.
مالکین این دو قنات سالیان دراز بر سراین مسئله در گیری داشتند ولی باتوجه به این که مالکین قنات اول قوی تر و زرنگ تر بودند در نتیجه همیشه برنده بودند. و مالکین قنات دوم ازفامیل های خیلی نزدیک من بودند و دریک موقعیتّی پای مرا به این ماجرا باز کردند ، از آنجائی که قنات دوّمی خرده مالک هائی داشت که تقریباً زندگی آنها به این قنات وابسته بود یعنی قطعه زمینی داشتند که با آب این قنات آبیاری می شد . و من هم بیشتر به خاطر این ها وارد این ماجرا شدم . و برای اینکه بتوانم درمقابل مالکین قدرتمند قنات اوّلی کاری انجام دهم از طهران شروع کرده و به سازمان آب طهران مراجعه کرده و با بیان ماجرا دستور رسیدگی قاطع به سازمان آب آن شهر را گرفته و به سازمان آب آن شهر مراجعه کردم که خوشبختانه مسئولین اداره آن شهر فارس زبان بودند و جهت رسیدگی به موضوع هم یک اکیپ نقشه بردار که آنها هم فارس زبان بودند تعیین کردند تا با نقشه برداری از منطقه وچاه های هردو قنات موقعیّت دقیق آن دو قنات را از هرنظر روشن کنند.
باتوجه به اینکه دهگده ازشهر دورتر بود و مبنای قنات ها هم از فاصله دوری از دهگده شروع شده و به دهگده می رسیدند که می بایست برای برداشت موقعیّت آن ها از مبداء یعنی دورترین نقطه دهگده شروع می کردیم، هر روز مقدار زیادی راه می رفتیم و از از محل شروع قنات ها شروع کرده و پیش می آمدیم .
اکیپ نقشه برداری دونفر مهندس نقشه بردار از اداره سازمان آب بودند و چند نفر کار گر کمکی هم از نفرات دو طایفه به طور مساوی انتخاب می شدند ناگفته نماند که این دو طایفه در ظاهر امر با همدیگر مشگلی نداشتند و درگیری هایشان به نوعی پشت پرده انجام می شد.
موقعیت قنات ها به ترتیب زیر بود:
قنات ها به موازی هم و در یک مسیر و در امتدادیک تپّه به فاصله حدود پنجاه متر ایجاد شده بودند و چاه های آن ها هم تقریباً دریک ردیف و موازی هم قرار داشتند و برای مشخص کردن وضعیت آن ها می بایست رقوم زمین طبیعی و فاصله چاه ها از همدیگر و رقوم کف چاه ها مشخص میشد.
باتوجه به اینکه چاه های قنات اوّلی دربالای تپّه و قنات دوّمی در پائین تپّه قرارداشتند لذا رقوم سر چاه ها بادوربین (نیوو) تراز یابی میشد که باتوجه به شیب موجود نسبتاً وقت زیادی میگرفت . فاصله چاه ها از همدیگر بامتر اندازه گیری می شد (برای اینکه فاصله دو چاه که در شیب قرار داشتند به طوردقیق به دست آید می بایست متررا به طور افقی گرفته و با کمک شاقول انتهای متررا به پائین منتقل کرده و به مترکردن ادامه داده می شد) و برای پیداکردن رقوم کف چاه هم عمق چاه هارا اندازه گیری میکردیم و یرای این کار از یک طناب و یک وزنه سنگین استفاده می کردیم. با برداشت این اندازه ها می بایست در انتهای کار پروفیل طولی کف هردو قنات ترسیم گردیده و بایکدیگر مقایسه می شد و سطح کف هر کدام از قنات ها که پائین تر می بود آن قنات آب قنات بعدی را جذب کرده و باعث خشگ شدنش می شد.
در اوّل شروع کار رئیس نقشه برداری سازمان آب از من سوُال کردند که آیا از این برنامه نتیجهُ خاصّی مدّ نظر من هست ؟ من به ایشان اطمینان دادم که به جز حقیقت هیچ چیز مورد نظر ما نیست حتّی اگر به ضرر ما باشد فقط بایستی دقّت شود که اشتباهی رخ ندهد.
در زمان نقشه برداری هم از آنجائیکه من خودم به نقشه برداری مسلّط بوده و اندازه های برداشت شده را خود من هم یادداشت می کردم لذا مشگلی پیش نمی آمد.
روزهای اوّل شروع کار چندان مشگلی وجود نداشت وکار به صورت طبیعی پیش می رفت . تا این که طرف مقابل متوجّه شدند که
این دفعه مسئله خیلی جدّی بوده و به صورت منطقی و مستند پیش می رود، لذا به فکر چاره افتادند . تقریباً از روز پنجم وارد عمل شده و مانور های خود را شروع کردند و همان روز یکی ازافراد متشخّص خودرا با میوه و شیرینی و سایرتنقلّات روانه محل نقشه برداری کردند البتّه خود من نیز هر روز این چیز ها را باخودم می بردم چون کار دور ازشهر و خسته کننده بود و مواد غذائی و تنقلّات لازم بود .
وآن روز هم قبل از این که آن ها دست بکار شوند پذیرائی لازم را کرده بودم ولی با این حال آنها هم شروع به پذیرائی کرده وسعی کردند باچرب زبانی در پی نزدیک شدن به نقشه بردار ها بر آیند وآن هارا به شام دعوت کردند ولی از آنجائی که من ماجرای رفتار آن هارا به دوستان نقشه بردار تعریف کرده بودم و کاملاً درجریان بودند دعوت آنها را قبول نکردند. و از این راه که به نتیجه نرسیدند شروع به ایجاداخلال در روند کار را شروع کردند، باتوجّه به این که آنها آشنایان خیلی موُثری درسازمان آب شهرستان داشتند و تلاش می کردند از طریق آنها ماُموریت نقشه بردار ها را به هم بزنند که باتلاش من و دوستان غیر بومی اداره موفّق نمی شدند. روزی در حین نقشه برداری در یک فرصت مناسب، بدون اینکه کسی متوجّه شود بوسیله یکی از عوامل شان پیچ پایه دوربین نقشه برداری را شل کرده بودند، در نتیجه دوربین افتاده وخراب شد، و بطور طبیعی کار متوقًف گردید . فردای آن روز به علت خرابی دوربین اکیپ نقشه برداری موفّق به ادامه ماُموریت خود نشد.
من هم ازطریق دوستانی که در آن شهرستان داشتم از یک تشکیلاتی یک دوربین نو و آکبندی به طور امانت تهیّه کردم، و بعد به سازمان آّب مراجعه کرده و درخواست ادامه ماُموریت را کردم و با موافقت اداره قرار شد دنباله ماُموریت انجام پذیرد و قرار شد فردای آن روز نقشه بردارها برای ادامه کار به محل کار بیایند وقتی قرار گذاشته شد من اداره را ترک کردم ولی ساعتی بعد به ذهنم رسید که نکند در غیاب من ماُموریت اکیپ را به هم بزنند لذا به اداره مراجعه کردم دیدم ماُموریت لغو شده است و من مجدداً باتلاش زیاد ماُموریت را برقرارکردم آنروز این ماجرا دو بار تکرار شد و بار سوّم من اداره را ترک نکردم و تا آخر ساعت اداره در آنجا ماندم و همراه اکیپ نقشه بردار اداره را ترک کردم و به دهگده رفتم و من اکثراً در دهگده می ماندم ولی اکیپ به شهر برمی گشت آن روز هم من عصر به دهگده رفته و دور بین تئودولیت را با خودم بردم وقتی به دهگده رسیدم و عوامل طرف مقابل مرا بادوربین به دست دیدند احساس کردم که چقدر ناراحت شدند چون از کار نقشه برداری فقط به اندازه یک روز کاری باقی مانده بود و آنها هراقدامی که برای تخریب کردن پیشرفت کارلازم بود می بایست در این یک روز انجام می دادند. و تا اینجا هم ناکام مانده بودند لذا من باخودم فکر کردم که حالا آنها چه کار خواهند کرد؟ به فکرم رسید که احتمالاً فردا جهت هدایت مسئله به یک دعوای دیگر از تعصّب مردم ساده دل دهگده استفاده کرده و دعوائی راه می اندازند در دعوا و زد و خورد احتمالاً افرادی هم زخمی می شوند و کار به طور طبیعی به یک دعوای دیگری منجر میگردد ، و شب هم خواب مشابهی در خواب دیدم لذا صبح به حاجی آقای خودمان که مدیریّت برنامه را به طور کلّی به عهده داشت سفارش کردم که امروز افرادی را که به همکاری دعوت می کنید با ایشان شرط کرده و بگوئید که امروز به هیچوجه روز غیرت نیست ، اگر بر حسب اتفاق به کسی فحش دادند یا خواستند در گیر شوند هرگز جوابی ندهند ، اگر نمی توانند توهین و فحش یاهر چیز مشابه آن راتحمّل کنند نیایند. بااین ترتیب صبح که به سر کار رفتیم دقیقاً همان فکری که کرده بودم اتفاق افتاد ، ازآنجائیکه کار به آخر خود رسیده بود وتقریباً نزدیک خروجی قنات اوّل که مدعی ما بودند رسیده بودیم که آن هم تا حدودی نزدیک ده بود ، دراین موقعیت و در آن وقت اکثر بزرگان و ریش سفیدان طرفدار آن قنات در همان دور وبر حضور داشتند .
مامشغول کاربودیم که ازسمت جنوبی منطقه که در سربالائی قرار داشت و ماشین روهم بود سر و کله یک ماشین جیپ پیداشد که که یکی ازسرکردگان آن طایفه با چند نفر دیگر از آن پیاده شده و از آن بالا شروع کردند به فحش دادن به حاج آقای ما که گرداننده ماجرا بود و ایشان هم طبق برنامه ریزی قبلی مطلقا توجهی نکردند با این که توهین هائی به ایشان می شد که شاید هر گز در عمرشان چنین توهینی به ایشان نشده بود از آنجائی که دیدند عکس العملی نشد شروع کردند به سنگ پرانی کردن .خلاصه هر کاری کردند دیدند از طرف مقابل کوچکترین عکس العملی نشان داده نمی شود، آخر سر با فحش و فحّاشی به افرادی که از طرف آ نها آمده بودند دستور دادند که دست از کار بکشند و بروند دنبال کار خودشان وآنها هم ژالون ها و چیز های دیگری که دستشان بود انداختند و رفتند .
از آنجائی که آخر کاربود و چندان کاری نمانده بود در نتیجه ما خودمان جای آن نفرات را پر کرده و کار را به انتها رساندیم و وقتی کارمان تمام شد و داشتیم وسائل راجمع می کردیم دیدیم درب دور بین تئو دولیتی را که من قرض گرفته بودم نیست . برای پیداکردن آن خیلی تلاش کردیم خوشبختانه یکی از همکاران ما آن را از نقطه دوردستی پیدا کرده و آورد .
در اینجا تقریباً ماُموریت ما درآن ماجرا به پایان رسید و حاج آقای ما که موضوع را پی گیری می کرد دوربین اداره را فرستاد تعمیر کردند و نتیجه کار راهم پی گیری کرده واز طریق سازمان آب ودادگاه طرف مقابل را کاملاً محکوم نمود و اجازه پیشروی قنات اول را ممنوع کرده و آخرین چاه آنرا مهر و موم کردند ، درنتیجه قنات دوم به عمر خود ادامه داد و اینک هم درجریان هست و از نابودی رهائی یافت. و خیلی از مشترکان آنهم که اکثراً از خانواده های کم در آمد بودند تا حدودی به نوائی رسیدند.
لازم به یادآوری می باشد که در آ ن روز ها نقشه برداری با دور بین های تئوتولیت و نیووی آن زمان انجام می گرفت که اصولاً کار زمان برو نسبتاً مشگلی بود بخصوص که تمامی محاسبات می بایست با دست انجام می شد. دوربین ها فقط زاویه و تراز را نشان می دادند البتّه فاصله راهم می شد با آنها خواند ولی خیلی قابل اعتماد نبود لذا اکثراً با متر و دست انجام می گرفت .
دوربین های دیجیتالی و کامپیوتری امروزی کار نقشه برداری را بسیار آسان کرده است در نتیجه زمان نقشه برداری هم فوق العاده کم شده است . به طوری که کارهائی که امروز در عرض یک ساعت انجام می شود آن روزها ساعت ها وقت می برد. (تمام)