خاطره: یاری به دوست یک دوست، بخش ۵

بانام و یاد خدا و برای خدا
پندار نیک + گفتار نیک + کردار نیک = زندگی نیک

در بخش گذشته مطرح شد که اکثر موارد انجام شده در صورت وضعیت به صورت مطلوب منظور نشده بود و در اکثر موارد هم مطالب محاسبه شده در صورت وضعیّت خط خورده و پرداخت نشده بود، (که این موضوع مربوط می شود به روابط پیمانکار و دستگاه نظارت و کارفرما)

روابط پیمانکار و کارفرما در این پروژه:

گویا در ابتدا پیمانکار بر اساس تخصّص شرکتشان که اجرای کارهای فشار قوی و ساخت و نصب دکل های برق فشار قوی و کابل کشی و کارهای مشابه بود، یک سری کارهای شبکه فشار قوی از کارفرما کنترات کرده و آنها را انجام می داده.  مدیر پروژه کارفرما که از اجرای کارهای پیمانکار راضی بوده است و از طرف دیگر با مدیر عامل پیمانکار -همان دوست دوست من- آشنائی قبلی داشته،  این پروژه ساختمانی را با کمترین قیمت به ایشان واگذار می کند، با این نیّت که در حین اجرا به نوعی کمکشان می کند. پیمانکار هم به امید همان شخص و اعتماد به او اجرای این پروژه را به عهده می گیرد، که در اوایل کارهم به نسبت خوب پیش می رفته است.

وضعیّت اقلیمی منطقه و اهالی بومی آنجا طوری بود که فرهنگشان با این گروه به نوعی تازه وارد مغایرت داشت و رفتار چندان صمیمانه ای هم با آنها نداشتند، در واقع با کارفرما که کارهای زیادی هم در منطقه داشت مخالف بودند. به طوریکه در مقطعی یکی از پروژه های کارفرما را به صورت قهری تصرّف کرده بودند.

مدیر پروژه کارفرما، همان فردی که پروژه را به این پیمانکار داده بود، شخصیّتی ملایم و لیبرالی داشت، در نتیحه کارفرما متوجّه می شود که با روحیّه ایشان نمی تواند حریف اهالی منطقه بشود، لذا آن مدیر پروژه را با یک مدیر پروژه خشن، مستبد عوض می کند. از آنجائیکه روحیه چنین اشخاصی اکثراً مخالفت با همه است، با این پیمانکار هم همان رفتار خشن را در پیش می گیرد. از قبیل ایراد گیری های بی مورد، ندادن پول و در مضیقه سخت گذاشتن پیمانکار و حالت توبیخ و تنبیه.

در این حالت پیمانکار با توجّه به درگیر بودن در پروژه و بدهی های موجود و طلبش از کارفرما مجبور است که شرایط را تحمل کند تا بلکه بتواند حسن نیّت خود را به مدیر پروژه جدید نشان دهد، در نتیجه ایستادگی می کند.

متأسفانه این تعویض مدیریّت پروژه ها پس از گذشت نزدیک به چهل سال از انقلاب هنوز هم در خیلی موارد اتّفاق می افتد، با توجّه به اینکه مدیران جدید عموماً با دید منفی مبنی بر اینکه مدیر قبلی با پیمانکار زد و بند داشته است وارد عمل می شوند، و برای اینکه خود را پاک و مقدّس نشان دهند شروع می کنند به اذیّت و آزار پیمانکار. (اخیراً مراجعه کنندگان متعددی در این زمینه داشتم)

به هر حال در پروژه مورد نظر هم پیمانکار به علّت تعویض مدیر پروژه کارفرما به همان وضعی که حال و هوای آن مطرح شد رسیده بود، و مدیر پروژه کارفرما و پیمانکار به صورت خصمانه با همدیگر برخورد می کردند.

از آنجائیکه مدیر پروژه جدید با اختیارات تام در منطقه به نوعی، حکومت می کرد، و ظاهراً آدم فوق العاده خشن و سختگیری بود، نسبت به مهندسین ناظر هم خیلی سخت می گرفت.، اگر یک مهندس ناظر کوچکترین رفاقتی با پیمانکار پیدا می کرد بلافاصله بدون هیچگونه چون و چرایی آن مهندس ناظر را اخراج می کرد، به طوریکه هیچ پیمانکاری نمی توانست با مهندس ناظری  ارتباط برقرار نماید. و از آنجائیکه آن منطقه، منطقه مشکلی بود و به همان نسبت هم حقوق ها بالا بود، لذا از دست دادن کار آنجا برای مهندسین خیلی جالب نبود، و سیستم هم اینطوری بود که وقتی منهدس خطا کاری به مرخصی می رفت برایش تلگراف می فرستادند که دیگر به سر کار بر نگردد. و آن فرد هم دیگر جرأت نمی کرد پا به منطقه بگذارد. در نبیجه این رفتار ها مهندسین ناظر جرأت نمی کردند با پیمانکاران ارتباط داشته باشند و در نتیجه برخورد ها خیلی خشن و خشک بود. ( ادامه دارد)

 

 

خاطره: یاری به دوست یک دوست، بخش 4
خاطره؛ یاری به دوست یک دوست بخش 6
Facebooktwitterlinkedinmail

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *